واکسن 6 ماهگی....نبود دیگه
بالاخره موقع این واکسنه رسید واین سری هم به حول وقوه خاله ها ومامانی به خیروخوشی تمام شد...
این سری کلیه مقدمات فراهم شده بود (آب قند ..استامینوفن طعم دار ...آب سیب رنده شده.........)تا شما کمتر ترترترترتر درد بکشی بابا..
این سری جای سوزنا خیلی درد می کرد ...(|اتو . پارچه داغ ..... به راه بودا ..) اما چارهای نیست ..باید بگذره....
البته بابا شما هم خدایی خیلی همکاری کردی وکلی بغل من و خاله ها ومامان بودی ....دمت گرم
تا 1 سالگی هم خدا کریمه
همیشه خندون باشی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی